زمانی که هنوز بیست ساله نشده بودم، با چهارصد هزار تومان پول و یک کوله پشتی، راهی زاهدان شدم تا به پاکستان بروم. موقع عبور از گمرگ مرزی میرجاوه، فقط یک شماره تلفن داشتم از یک جوان پاکستانی. جوانی که مدتها پیش در ترمینال جنوب دیده بودم. همین جور رفتم پاکستان و دو هفته بعد برگشت. خاطراتم را هر روز در دفترچهای یادداشت میکردم. روز اول با خودم گفتم: “شاید یک روز خودم این نوشتهها را بخوانم”. چند روز بعد، فکر میکردم: “باید این نوشتهها را خانواده و دوستانم بخوانند”.
وقتی به ایران برگشتم، مصمم بودم که: “باید این نوشتهها را چاپ کنم، تا همه مردم از آن باخبر شوند“!
مشخصات
نویسنده: سیدامیر موسوی
تعداد صفحه: ۹۶
سال انتشار شمسی: 1394